رضا سخنرانی 10 دقیقه ای استاد را ئفی پور در مورد جاهلیت مدرن . لطفا کمی فکر کنید

لینک دانلود


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 27 آبان 1393برچسب:, | 20:39 | نویسنده : مهدیه سعیدی |

لینک دانلود فیلم چشم امید2 از علی فانی....

لینک دانلود


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 20 آبان 1393برچسب:, | 16:31 | نویسنده : مهدیه سعیدی |

دانلود فیلم چشم امید 1 از علی فانی....

لینک دانلود


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 20 آبان 1393برچسب:, | 16:30 | نویسنده : مهدیه سعیدی |

این فیلم از غبار روبی حرم اقا امام حسین(ع)هستش امیدوارم خوشتون بیاد...

لینک دانلود


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 20 آبان 1393برچسب:, | 16:22 | نویسنده : مهدیه سعیدی |

این فیلمو ضبط کردم که مراسم عوض کردن پرچم امام حسین(ع)هستش ......امیدوارم لذت ببرید.

لینک دانلود


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 20 آبان 1393برچسب:, | 16:16 | نویسنده : مهدیه سعیدی |

چه روزها که یک به یک غروب شد,نیامدی       چه بغض ها که در گلو رسوب شد,نیامدی 

خلیل اتشین سخن,تبر به دوش بت شکن        خدای ما دوباره سنگ و چوب شد,نیامدی 

برای ما که خسته ایم و دلشکسته ایم نه         ولی برای عده ای,چه خوب شد نیامدی 

تمام طول هفته به انتظار جمعه ام                   دوباره صبح,ظهر,نه!غروب شد,نیامدی             


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 20 آبان 1393برچسب:, | 16:2 | نویسنده : مهدیه سعیدی |

پیامبر اکرم (ص)میفرماید:

دربهشت فرشتگانی را دیدم که با خشت هایی از طلا ونقره قصری میساختند.انها گاهی دست از کار میکشیدند وبعداز مدتی دوباره شروع به ساختن میکردند.

از انان پرسیدم:چرا ناگهان دست از کار میکشید؟گفتند:وقتی مصالح ساختمانی ما تمام میشوددیگر نمیتوانیم کار کنیم.پس منتظر میشویم تادوباره بای ما مصالحی بفرستند.

پرسیدم مصالح کار شما چیست؟

گفتند:هنگامی که مومنی در دنیا میگوید:سبحان الاه والحمد لاه ولا اله الاالاه والاه اکبر.این کلمات او در این جهان تبدیل به خشت های طلا ونقره میشودوما برای اوبااین خشت ها قصر میسازیم وهرگاه گفتن این کلمات را قطع کند مصالح ما نیز تمام میشود.


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 16 آبان 1393برچسب:, | 22:23 | نویسنده : فاطمه رمضانی |

همه به او میگفتند:(رفیق امام صادق(ع)

ان روز هم مثل همیشه در راه با امام صادق (ع)صحبت میکردند که وارد بازار شدند. خدمت کارش نیز پشت سر انها حرکت میکرد.در میانه راه ناگهان برگشت وپشت سرش را نگاه کرداما خدمت کارش را ندید. مقداری که راه رفتنددوباره برگشت ولی باز هم خبری از خدمت کارش نبود. وقتی برای سومین بار پشت سرش را نگاه کرد وباز هم او را که حواسش به مغازه ها بود و کمی عقب مانده بود ندبد خیلی عصبانی شد.

کمی بعد وقتی چشمش به خدمت کارش افتاد با خشم دشنام زشتی به پدر و مادر او داد و گفت:تاحالا کجا بودی؟؟؟؟ تا این جمله از دهانش خارج شد امام صادق(ع) دستش را به علامت تعجب بلند کرد و بر پیشانی خود زد و فرمود:

سبحان الاه: تو به او و خاندانش چنین دشنامی میدهی؟ من تورا به تقوا وپرهیز کاری میشناختم. اما اکنون معلوم شد که تو در تقوایی نیستی...

مرد فورا جواب داد:ای فرزند رسول خدا این مرد اهل سرزمین های کفر است و پدر و مادرش نیز اهل انجا هستند. انها اصلا مسلمان نیستند. امام باز هم اورا نصیحت کرد اما ان مرد زیر بار نمیرفت پس از اینکه مشخص شد او فردی فحاش است و نه تنها از عمل زشت خود پشیمان نیست بلکه از این کار دفاع هم میکند امام از او جداشد و دیگر کسی اورا با امام صادق (ع) ندید 

                                                      **********

برگرفته از کافی. ج2.ص324


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 16 آبان 1393برچسب:, | 22:22 | نویسنده : فاطمه رمضانی |

حضرت علی (ع)  میفرماید

هنگامی که سخن میگویید شناخته می شوید زیرا انسان زیر زبان خود پنهان است.              

 

                                        ****

امام حسن عسگری(ع) می فرماید:

 

زشتی ها همگی در خانه ای جمع شده اند که کلید ان دروغ است.

 

                                       ***


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 16 آبان 1393برچسب:, | 22:21 | نویسنده : فاطمه رمضانی |

حضرت محمد 0ص0 می فرماید 

یک درهم صدقه از ده شب نماز مستحبی افضل است.


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 16 آبان 1393برچسب:, | 22:20 | نویسنده : |

سلام براتون فیلم حضرت ابوالفضل (ع)رو گذاشتم حتما دانلود کند وببینید.

لینک دانلود


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 16 آبان 1393برچسب:, | 22:14 | نویسنده : مهدیه سعیدی |

♥خـــــــدا♥ 

 

سلاااااااام...امروز با یه لینک دانلود فیلم غریبه اومدم لطفا دانلود کنید وببینید ...هرکی نبینه نصف عمرش بر فنا رفته پس لطفا دانلود کنید چون ضرر نمیکنید

لینک دانلود


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 16 آبان 1393برچسب:, | 22:11 | نویسنده : مهدیه سعیدی |

. صحنه عجيب و حادثه عظيمى كه تا بشريت در اين عرصه خاكى، حيات دارد آن را فراموش نخواهد كرد و تاريخ بشرى هرگز آن را از خاطره ها محو نخواهد نمود. حادثه اى كه گستره آن در قلمرو افكار مسلمين محدود نبوده بلكه قرنهاست كه افكار آزادگان عالم و متفكران اديان ديگر را به خود معطوف ساخته است. روز عاشورا که روزى آشنا براى همه فطرتهاى پاك بشرى است و قلبى نيست كه با آن صميمى نباشد.
اما آنچه كه در این قسمت در صدد بیان آن هستيم يك نكته از هزار نكته ظرایف برجسته ظهر عاشوراست. عمل و سيره اى که تا روز قيامت از افتخارات لشكر حق بوده و پيروان و ياران واقعى آن امام همام از آن عمل و سيره پيشواى خود بر عالميان مباهات می ورزند. و آن هم نماز ظهر عاشوراى فرزند پاك زهراست. نمازى كه هم فريضه ظهر بود و هم نماز شهادت، هم نماز عشق بود و هم نماز طهارت.
راستى قيام براى نماز در آن حساس ترين لحظات مصاف به چه معناست. چرا امام در ظهر عاشورا با اين كه از هر سو هدف تيرهاى دشمن بود نماز را به پا داشت. آيا مگر در آن موقع اضطرار، امام معذور نبود؟
آيا اگر امام نماز را در اوّل وقتش اقامه نمی كردند و شربت شهادت می نوشيدند مأجور نبودند؟
و آيا خداوند در قيامت با آن همه ايثارش از ترك فريضه ظهر عاشورا از او سوال و درخواست می كرد؟
و آيا آن همه اخلاص و ايثار امام جايگرين دو ركعت نماز ظهر عاشوراى او نمی شد؟
چیزی كه آن عمل را باعث گرديد محور قيام امام را شكل می داد و آن دو انگيزه مهم بوده است كه اگر درك نگردد به نظر می رسد كه پيام عاشورا به صورت كامل درك نشده است.
آن دو عنصر عبارتند از:
الف ـ روح عبوديت و تسليم پذيرى امام(عليه السلام) در مقابل معبود خويش.
ب ـ توجه دادن و اهميت به نماز و نقش و سازندگى آن.
اما روح عبوديت امام حسین (عليه السلام) :
ترديدى نيست در اين كه تجلى ايمان آدمى در عبوديت او نهفته است و سيره همه انبيا و اوليای الهى بر اين بوده است كه در مقابل معبود و خالق خويش تسليم بوده اند. با دقت و توجه در رفتار و اعمال ائمّه معصومين (عليهم السلام) به اين نتيجه می رسيم كه همه كمالات معنوى و درجات عرفانى و مراتب روحانى آنها محصول روحيه تعبد در مقابل عظمت خالق و پست شمردن و عدم اعتنا به قدرتهاى پوشالى و تصنعى بوده است.
سيره عملى آنها مبيّن اين نكته است كه ديندارى با ايستادگى در مقابل دستورات و تعاليم دين، زمانى كه منافع مادى انسان در تعرض ديگران است يا جان آدمى در معرض مخاطره باشد قابل جمع نيست و ديندار واقعى به كسى گفته نمی شود كه دين را براى حفظ منافع مادى و شخصى طلب كند انسان مؤمن دين را براى آن اختيار نمی کند كه هميشه حافظ منافع او باشد و هرگاه آن منافع در اثر حوادث روزگار متزلزل گرديد آن را رها سازد.
اشتغال به يك منصب و مقام اجتماعى، دست يابى به مقامات علمى، اكتساب ثروت و متاع دنيوى، قرار گرفتن در محافل و مجامع عمومى، وقوع اختلافات و منازعات شخصى و دهها مسائل ديگر می تواند از آزمايشات الهى باشد.
اگر روحيات باطنى و اعمال ظاهرى انسان در همه اين حالات ثابت ماند چنين فردى در دينداريش صادق است ولى اگر اندك تفاوتى در حالاتش ايجاد شود به همان اندازه نفاق در او رخنه كرده است.
اين حالات استوار و ثابت در زندگى بزرگان دينى ما بسيار به چشم می خورد.
پيام بلند اين حركت امام (عليه السلام) در روز عاشورا و اقامه نماز، مبيّن غايت و صلت عاشق با معشوق و مُحِب با محبوب خويش است كه اين حلقه در سخت ترين شرايط گسستنى نيست. اين است الگو و اسوه همه عاشقان حق و هر آن كس كه داعيه اطاعت محض و عشق به وصال حق را در سر دارد بايد چنين باشد.
و اما توجه به نماز و نقش سازنده آن :
دومين پيامى كه می توان از اقامه نماز امام حسین (عليه السلام) در ظهر عاشورا گرفت اين است كه نماز از تعاليم اكيد در اسلام است و جزو احكام و تكاليفى نمی باشد كه در مواقع حساس زندگى از مكلّف ساقط گردد. نماز همانند روزه و حج و خمس و جهاد نيست كه با اين كه حكم وجوب بر آنها آمده در زمان اضطرار، حكم وجوب از آن برداشته شود. جايگاهى كه نماز در دين دارد هيچ كدام از احكام ديگر ندارند. يعنى موقعيت نماز در دين بالاترين موقعيت و آثار و بركات آن از برترين آثار است.پس نماز چون روزه نيست كه اگر انسان در سفر باشد و يا به بيمارى مبتلا گردد از گردنش ساقط شود و يا مثل حج نيست كه در زمان استطاعت مالى در تمام مدت عمر يك بار بر او واجب گردد. و همانند جهاد نيست كه مشروط به سلامت جسمانى باشد.

صحبتهای کارشناس محترم حجت الاسلام والمسلمین علی ناطقی مدرس حوزه علمیه امام جواد (ع) در شهر مقدس قم:
« برای جامعه اسلامی مخصوصاً پیروان مکتب اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) روشن و واضح است که مهمترین پیام نماز ظهر عاشورا، زنده نگه داشتن دین اسلام و احیای امر به معروف و نهی از منکر است.
امام حسین (ع)، خود در بیانی می فرمایند: من عاشق نمازم و به همین خاطر در سخت ترین شرایط در میدان جنگ ، دست از محضر پروردگار برنداشتند و نماز خود را اقامه کردند.
قیام امام حسین (ع) برای این است که برنامه ها و احکام دین حتی در معرکه جنگ و حتی در مقابل دشمن هم برقرار باشد. پس قیام امام حسین (ع) در روز دهم محرم و اقامه نماز او در این روز می رساند که جهاد، جنگ و اسارت و بیچارگیهایی که امام حسین (ع) و یاران با وفایش متحمل شده اند، همه برای حفظ دین بوده است.
مردم افغانستان هم با تأسی از این قیام، چهارده سال قیام خویش را در پیش گرفتند تا قرآن و اسلام را زنده نگه دارند و کلمه طیبه « لا اله الا الله » را از مناره های مساجد پخش کنند تا در سایه سار چنین شرایطی، مردم در محور قرآن و عبادت الهی و نماز نفس راحتی بکشند.»

نماز از اصولى است كه در تمام مراحل زندگى در حيات آدمى پابرجاست و هرگز به بهانه سفر، نقص عضو، مرض و بيمارى، كمبود وقت و بهانه هاى ديگر از انسان ساقط نمی شود. اگر در تمام لحظات زندگى انسانها از روزى كه بشر پا به عرصه اين جهان خاكى گذاشت تا زمانى كه بشر از اين عالم رخت بر می بندد بتوان زمانى را لحاظ كرد كه در آن زمان نماز از انسان ساقط گردد بايد آن زمان را ظهر عاشورا و آن شخص را امام حسين(عليه السلام) دانست. چون به جرأت می توان گفت كه سخت تر و حساس تر از شرايط امام حسين(عليه السلام) در روز عاشورا براى هيچ انسانى به وقوع نپيوست و در حقيقت امام به تنهايى تمام بلاهاى تاريخ را از دست شقی ترين انسانها در طول تاريخ بشرى به جان خريد اما از نماز خويش غافل نماند.


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 20:13 | نویسنده : مهدیه سعیدی |
السلام علی الحسین

السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین

....

 

 

ایام سوگواری سالار شهیدان رو بر تمامی مسلمانان ایران و جهان تسلیت میگم

ان شاء الله عزاداریاتون مورد قبول درگاه حق و و امام حسین واقع شه.


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 20:12 | نویسنده : مهدیه سعیدی |

بسم الله الرحمن الرحیم

 

انوشیروان،خدمتکار مخصوص درباری داشت،که همواره در خدمتش بود،به او سه کاغذ داد،و گفت((هر وقت من خشمگین شدم و خشمم شدید شد این سه نوشته را یکی پس از دیگری به من بده ))

غلام درباری پیشنهاد انوشیروان  را پذیرفت،تا روزی،انوشیروان بر سر موضوعی،سخت خشمگین شد.غلام یکی از رقعه ها را به او داد که در آن نوشته شده بود:

“خشم خود را کنترل کن تو خدای مردم نیستی”

سپس دومی را به او داد،که در آن نوشته شده بود:

“به بندگان خدا رحم و مهربانی کن،تا خدا به تو رحم کند”

سپس سومی را به او داد،که در آن نوشته شده بود:

“بندگان خدا را به اجرای حق خدا،سوق بده،که در پرتو چنین کاری به سعادت می رسی”

به این ترتیب لحظه به لحظه،از خشم انوشیروان کاسته شد.*

*داستان دوستان،ج۳


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 20:10 | نویسنده : مهدیه سعیدی |

عقیق:تجدید عهد با امام زمان(ع) پاداش و آثار ارزشمندی برای مؤمنین دارد که به سه مورد اشاره می شود:

اول: آن که در ثواب و اجر مانند آن است که در خدمت ایشان حاضر باشی و در آنچه فرموده باشند، اطاعت و نصرت آنان را کرده باشی.
دوم: آن که تجدید عهد موجب اثبات، کمال، اخلاص و ایمان می شود.
سوم: آن که موجب توجه خاص و نظر آن حضرت نسبت به بنده می گردد.
مرحوم علامه مجلسی دعای عهد را در دو کتاب خود از امام صادق (ع) نقل می کند و قبل از نقل متن دعا، فضیلتی را از آن حضرت برای خواننده ی این دعا ذکر می کند.
« هرکس چهل صبح این عهد را بخواند از یاران قائم ما باشد و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد، خدا او را از قبر بیرون می آورد که خدمت آن حضرت باشد و حق تعالی به هر کلمه ی آن هزار حسنه به او کرامت فرماید، و هزار گناه او را محو کند و آن دعای عهد این است: اللهم رب النور العظیم…»
عالمان ربانی به پیروی از این حدیث، خواندن این دعا را در سیره عبادی خود قرار داده اند و هر صبح جزء تعقیبات دائمی نماز صبح آنهاست. چنان چه حضرت امام خمینی این گونه بودند و در اواخر عمر شریفشان به یکی از نزدیکانشان مرتب می فرمودند: « صبح ها سعی کن این دعا «دعای عهد» را بخوانی چون در سرنوشت (عاقبت به خیری) دخالت دارد.»

بهترین زمان برای خواندن دعای عهد چه موقع است؟ آیا خواندن آن به مدت چهل روز پشت سر هم ضروری و واجب است؟


نتیجه این که این دعا باید صبح خوانده شود و بهترین وقت آن بعد از نماز صبح  است و صبح به لحاظ فقهی از طلوع فجر صادق تا طلوع خورشید محسوب می شود. ولی عرفاً تا یکی دو ساعت از بر آمدن آفتاب را هم شامل می شود.ظاهر روایت خواندن متوالی و پشت سر هم در چهل صباح است.خواندن این دعا اصلاً مستحب است.


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 20:9 | نویسنده : مهدیه سعیدی |

شیطانی به نام وسواس خناس...!! 

داستان کوتاه: ماموریتی که به شیطانی به نام وسواس خناس داده شد!!!

ادامه مطلب....


برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 20:8 | نویسنده : مهدیه سعیدی |

آیه الکرسی

(گوهر عرش)

 

  • منظور از کرسی چیست؟
  • آیا آیه الکرسی تنها یک آیه (۲۵۵)است؟
  • فضایل آیه الکرسی
  • آیه الکرسی کلید بهشت
  • آیه الکرسی و دور شدن شیطان
  • آیه الکرسی وآمرزش گناهان
  • ثمره خواندن آیه الکرسی برای اموات...
  • ختم آیه الکرسی
  • لطفا به ادامه ی مطلب سر بزنید...

برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 20:6 | نویسنده : مهدیه سعیدی |

آیا میدانید : تعداد ۱۰۱۵۰۳۰ نقطه در قرآن بکار رفته است
آیا میدانید : تعداد ۵۰۹۸ محل وقف در قرآن وجود دارد
آیا میدانید : تعداد ۳۹۵۸۶ عدد کسره در قرآن بکار برده شده است
آیا میدانید : تعداد ۱۹۲۵۳ عددتشدید در قرآن بکار برده شده است
آیا میدانید : بهترین نوشیدنی که در قرآن ذکر شده ( شیر ) می باشد
آیا میدانید : بهترین خوردنی که در قرآن ذکر شده ( عسل ) می باشد
آیا میدانید : بزرگترین عدد در سوره صافات آیه ۱۴۷ آمده که صد هزار می باشد.
آیا میدانید : کمترین حرفی می در قرآن بکار رفته حرف ( ظاء) می باشد
آیا میدانید : بزرگترین سوره قرآن دارای ۲۵۵۰۰ حرف می باشد
آیا میدانید : تعداد کلمات سوره تکویر برابر با تعداد سوره های قران است
آیا میدانید : سوره اخلاص به نسب نامه خداوند معروف است
آیا میدانید : سوره حمد دوبار بر پیامبر نازل شده یکبار در مکه و یکبار در مدیه
آیا میدانید : سوره عادیات منسوب به حضرت علی (ع) است
آیا میدانید : در سوره نساء به قوانین ازدواج اشاره شده است
آیا میدانید : آیه ای که سر بریده امام حسین (ع) در شام تلاوت نمود آیه ۹ سوره کهف می باشد.

 

بقیه در ادامه مطلب....


برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 20:5 | نویسنده : مهدیه سعیدی |

رجال کشی از معتبر ترین و مهم ترین کتاب های رجالی در طول تاریخ اسلام است؛ چرا که در بردارنده ویژگی هایی ممتاز است:
الف) شناخت راویان، از منظر و نگاه معصومین ـ علیه السلام ـ بوده و کمتر اظهار نظری از نظر شیخ محمد کشی یا نقل نظری از ناحیه دیگران، در آن دیده می شود؛ از این رو، علاوه بر شناخت مستند راویان، خود کتاب به اعتبار کلام معصوم ـ علیه السلام ـ دارای نوعی قداست است.
ب) کشی تمام روایاتی را که از معصوم ـ علیه السلام ـ وارد شده آورده است؛ از این رو سند، مدح راوی یا ذم او، دارای قوت و تنوع خاصی است.
ج) این کتاب ها تنها به شناساندن راویان حدیث اکتفا نکرده، بلکه به شناساندن فرقه ها، دسته ها و گروه های شیعی نیز پرداخته است؛ گروه هایی مثل: فطحی ها، بتریه ها، واقفیه ها، اشعثی ها.
در واقع رجال کشی، سند ماندگاری است از تاریخ تشیع در عصر اول دوران حیات امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ اعم از چگونگی رابطه شیعیان با امامان ـ علیهم السلام ـ، شناخت تشکیلات فرهنگی شیعه، دسته بندی های داخلی شیعه، وجود بدعت گزاران، تندروها، دروغ پردازان و روش امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ در مدح و ذم راویان و آن گروه ها


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 20:5 | نویسنده : مهدیه سعیدی |

 سوره یوسف ایه ۴

 إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ(۴)  

 

 

تر جمه :[ياد كن] زمانى را كه يوسف به پدرش گفت اى پدر من [در خواب]

 

يازده ستاره را با خورشيد و ماه ديدم ديدم [آنها] براى من سجده مى‏كنند (۴)

 

                              اعجاز عددی اول این ایه

 

در ادامه مطلب..............


برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 19:31 | نویسنده : مهدیه سعیدی |
قالَ الاْمامُ عَلىّ بنُ الْحسَين، زَيْنُ الْعابدين (عَلَيْهِ السَّلام) :

 

آياتُ الْقُرْآنِ خَزائِنُ الْعِلْمِ، كُلَّما فُتِحَتْ خَزانَةٌ، فَيَنْبَغى لَكَ أنْ تَنْظُرَ ما فيها.

هر آيه اى از قرآن، خزينه اى از علوم خداوند متعال است، پس هر آيه را كه مشغول خواندن

مى شوى، در آن دقّت كن كه چه مى يابى.

مستدرك الوسائل: ج 4، ص 238، ح 3.


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 19:31 | نویسنده : مهدیه سعیدی |

 

مطلب مناسبی از کتاب  تا ریخ انبیا دیدم در شرایط فعلی  ذکر  آن خالی از لطف نیست

و اما بعد،

بعد از سرد شدن اتش به حضرت ابراهیم ص

نمرود ایشان را به دلیل بی ابرو  وبی اعتبارشدن از سرزمین خود تبعید نمود ، بعد از مدتی حضرت ابراهیم ص به همراه زنش ساره به سرزمین پادشاهی رسیدند ساره بسیار زیبا و به دلیل  غیرت مند بودن ، ابراهیم ص ، ایشان  او را درون جعبه ای بسته قرارداده بود تا نگاه غیر به او  نیفتد ،در دم ورودی شهر مامورین به دلیل گرفتن خراج ورودی تقا ضای گشودن جعبه را کردن که با مخالفت حضرت ابراهیم مواجه و در نهایت  ایشان را پیش پادشاه بردند.

پادشاه با دیدن ساره و زیبایی او  دستش را به سمت ساره دراز کرد و حضرت ابراهیم ص نارحت شد و از خدا خواست دست پادشاه خشک شود ، پادشاه با دیدن این وضعیت طلب بخشش کرد و مجداد دستش به حالت عادی برگشت مجدا تکرار کرد که همان گونه دستش خشک شد و توبه کرد  که دستش به حالت معمول بازگشت وبه پاس احترام به ابراهیم ص کنیز خود  هاجر را به ابراهیم بخشید .

به هنگام خروج از قصر پادشاه با کرامت  حضرت ابراهیم ص را بدرقه و پشت ایشان حرکت می کرد  ..که به نا گاه وحی به حضرت ابراهیم ص نازل گردید  که به ایست و جلوی پادشاه جباری که تسلط یا فته ای راه مرو ، با ید احترام پادشاه را نکه داری  و بعد از پادشاه حرکت کنی  ، پادشاه مسئول یک کشور میباشد و خطای او با عث کوچک شدنش نمی شود.سپس حضرت ابراهیم ص ایستاد وبه پادشاه فرمود جلو برو که خدای من در این ساعت وحی فرمود  که تو را تعظیم کنم و تو را مقدم بدارم برای اجلال  تو ، پادشاه  گفت شهادت میدم که خدای تو صاحب رفق ومدارا و بردباری  و کرم است و مرا راغب گردانیدی به دین خود .

التماس دعا


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 19:29 | نویسنده : |

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید...

به جای آنکه ما بر مصیبت مولا بگرییم، مولا بر مصیبت ما می‌گرید!


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 19:28 | نویسنده : |

پیامبر اکرم0ص0 می فرماید 

قران درمان دردهای بشر است


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 19:28 | نویسنده : |

کدام پیامبر به روح الله معروف است

 

حضرت محمد۰ع۰     حضرت عیسی۰ع۰     حضرت داوود۰ع۰     حضرت نوح۰ع۰


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 19:27 | نویسنده : |

نام کدام پیامبر بیشتر از پیامبران دیگر در قران امده است                 

 

 

حضرت نوح        حضرت موسی     حضرت یعقوب    حضرت اسماعیل


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 19:26 | نویسنده : |

امام على عليه ‏السلام در بازگشت از صفّين و هنگام نزديك شدن به گورستان كوفه فرمود : اى ‏خفتگان خانه‏ هاى تنهايى، و جاهاى خشك و خالى، و گورهاى ظلمانى! اى خاك ‏نشينان، اى ساكنان ديار غربت، اى تنهاشدگان، اى بى همدمان! شما پيش از ما رفتید و ما نيز در پى شما آمده به شما خواهيم پيوست . اما خانه‏ هایتان! دیگران در آن سکونت گزیدند؛ اما زنانتان! با دیگران ازدواج کردند و اما اموال شما! در میان دیگران تقسیم شد! اين خبرى است كه ما داريم؛ حال شما چه خبر داريد؟ امام سپس رو به ياران خود كرد و فرمود : بدانيد كه اينان اگر اجازه سخن گفتن داشتند، به شما خبر مى‏ دادند كه بهترين ره توشه، تقوا است .


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 19:26 | نویسنده : |

یک پژوهشگر هلندی غیرمسلمان چندی پیش تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسیده بود که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و نیز صدای این لفظ، موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌کند. این پژوهشگر غیرمسلمان هلند طی گفتگویی در این باره گفت: پس از انجام تحقیقاتی سه ساله که بر روی تعداد زیادی مسلمان که قرآن می‌خوانند و یا کلمه "الله" را می شنوند، به این نتیجه رسیدم که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و حتی شنیدن آن، موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌کند و نیز به تنفس انسان نظم و ترتیب می‌دهد. وی در ادامه افزود: بسیاری از این مسلمان که روی آنان تحقیق می‌کردم از بیماری‌های مختلف روحی و روانی رنج می‌بردند. من حتی در تحقیقاتم از افراد غیرمسلمان نیز استفاده کرده و آنان را مجبور به خواندن قرآن و گفتن ذکر «الله» کردم و نتیجه باز هم همان بود. خودم نیز از این نتیجه به شدت غافلگیر شدم، زیرا تأثیر آن بر روی افراد افسرده، ناامید و نگران، تأثیری چشمگیر و عجیب بود. این پژوهشگر هلندی همچنین گفت: از نظر پزشکی برایم ثابت شد که حرف الف که کلمه «الله» با آن شروع می‌شود، از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و باعث تنظیم تنفس می‌شود، به ویژه اگر تکرار شود و این تنظیم تنفس به انسان آرامش روحی می‌دهد. حرف لام که حرف دوم «الله» است نیز باعث برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان می‌شود. تکرار شدن این حرکت که در کلمه «الله» تشدید دارد نیز در تنظیم و ترتیب تنفس تأثیرگذار است. اما حرف هاء حرکتی به ریه می‌دهد و بر دستگاه تنفسی و در نتیجه قلب تأثیر بسیار خوبی دارد و موجب تنظیم ضربان قلب می‌شود. به راستی که قرآن کریم در آیه‌ای کریمه می‌فرماید: «الذين آمنوا وتطمئن قلوبهم بذكر الله ألا بذكر الله تطمئن القلوب».این خبر آرامش بخش را برای دوستانی که یاد خدا برایشان آرامش بخش است ارسال کنید.

 


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 19:25 | نویسنده : |

روزی حضرت موسی (ع)روبه درگاه ملکوتی خداوند کرد واز درگاهش درخواست نمود بارالها می خواهمبدترین بندهات را ببینم

 

ندا آمد که صبح زود به در ورودی شهر برو  اولین کسی که از شهر خارج شد او بدترین بنده ی من است .

 

حضرت موسی صبح روز بعد به در ورودی شهر رفت ، پدری با فرزندش اولین کسانی بودندکه از در شهر خارج شدند.

 

حضرت موسی گفت:این بیچاره خبر ندارد که بدترین خلق خداست ، پس از بازگشت رو به درگاه خدا کرد وپس از سپاس ازخدا به خاطر اجابت خواسته اش عرضه داشت:بار الها حال می خواهم بهترین بنده ات راببینم.

 

ندا آمد:آخر شب به در ورودی شهر برو وآخرین نفری که وارد شهر شد بهترین بنده ی من است.

 

هنگام شب موسی (ع) به در ورودی شهر رفت ودید آخرین نفر همان پدر با فرزند ش است ! رو به درگاه خدا کرد وگفت:خداونداچگونه ممکن است بدترین وبهترین بنده ات یک نفر باشد.

 

ندا آمد ای موسی این بنده که هنگام صبح از در ورودی شهر خارج شد بدترین بنده من بود ، اما هنگامی که نگاه فرزندش به کوه های عظیم اطراف شهر افتاد از پدرش پرسیدبابا ! بزرگ تر از این کوه ها چیست؟

 

پدر پاسخ داد:آسمانها

 

فرزند پرسید: بزرگتر از آسمانها چیست؟

 

پدر در حالی که به فرزندش نگاه می کرد ،اشک از دیدگانش جاری شد و گفت:فرزندم گناهان پدرت از آسمانها نیز بزرگتر است.

 

فرزند پرسید:بزرگتر از گناهان تو چیست ؟

 

پدرکه دیگر طاقتش تمام شده بودبه ناگاه بغضش ترکید وگفت عزیزم مهربانی وبخشندگی خدای بزرگ از تمام هرچه هست بزرگتر است.

 


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 19:19 | نویسنده : مهدیه سعیدی |

....


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 19:18 | نویسنده : مهدیه سعیدی |
گفتم : خدایا دلگیرم ! گفت : حتی از من ؟ 

گفتم : خدایا دلم را ربودند ! گفت : پیش از من ؟

گفتم : خدایا چقدر دوری ! گفت : تو یا من ؟

گفتم : خدایا تنهاترینم ! گفت : پس من ؟

گفتم : خدایا کمک خواستم ! گفت : از غیر من ؟

گفتم : خدایا دوستت دارم ! گفت : بیش از من ... ؟

برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 19:18 | نویسنده : مهدیه سعیدی |

روزی کودکی با خود می اندیشید ... خدا چه میخورد؟؟؟ خدا چه میپوشد؟؟؟ خدا در کجا ساکن است؟؟؟؟ ندای امد... خدا غم بندگانش را میخورد... گناهشان را میپوشد... و در دلهای شکسته ساکن است...


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 19:16 | نویسنده : مهدیه سعیدی |

شیطان اندازه ی یک حبه قند است!

گاهی می افتد توی فنجان دل ما

حل می شود آرام آرام..

بی آنکه اصلا بفهمیم

و روحمان سر می کشد آن را

آن چای شیرین را

شیطان شیطان زهر آگین دیرین را

آن وقت او خون می شود در خانه ی تن

می چرخد و می گردد و می ماند آن جا

او می شود من !!!!


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 19:15 | نویسنده : مهدیه سعیدی |
جاذبه سیب، آدم را به زمین زد

 

 

و جاذبه  زمین، سیب را !!

 

 

فرقی نمیکند ؛ سقوط، نتیجه دل دادن به هر جاذبه ای

 

 

 

غیر از خــــداست ...


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 19:15 | نویسنده : مهدیه سعیدی |
روزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است. ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود. بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید.
کودکان به محض این که موضوع جایزه مطرح شد به درون انبار هجوم آوردند و تمامی کپّه های علف و یونجه را گشتند امّا باز هم ساعت پیدا نشد. کودکان از انبار بیرون رفتند و درست موقعی که کشاورز از ادامۀ جستجو نومید شده بود، پسرکی نزد او آمد و از وی خواست به او فرصتی دیگر بدهد. کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود اندیشید، "چرا که نه؟ به هر حال، کودکی صادق به نظر میرسد."
پس کشاورز کودک را به تنهایی به درون انبار فرستاد. بعد از اندکی کودک در حالی که ساعت را در دست داشت از انبار علوفه بیرون آمد. کشاورز از طرفی شادمان شد و از طرف دیگر متحیّر گشت که چگونه کامیابی از آنِ این کودک شد. پس پرسید، "چطور موفّق شدی در حالی که بقیه کودکان ناکام ماندند؟"
پسرک پاسخ داد، "من کار زیادی نکردم؛ روی زمین نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تیک تاک ساعت را شنیدم و در همان جهت حرکت کردم و آن را یافتم."
ذهن وقتی که در آرامش باشد بهتر از ذهنی که پر از مشغله است فکر میکند. هر روز اجازه دهید ذهن شما اندکی آرامش یابد و در سکوت کامل قرار گیرد و سپس ببینید چقدر با هوشیاری به شما کمک خواهد کرد زندگی خود را آنطور که مایلید سر و سامان بخشید

برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 19:14 | نویسنده : مهدیه سعیدی |
خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.

روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...
دردش گفتنی نبود....!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...
چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...
خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...
امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!
احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد...
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته...!

برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 19:14 | نویسنده : مهدیه سعیدی |
به نام خدا

دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:
مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.
بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه
داد، بعد لبخندی زد و گفت:
چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی، می‌تونی یک مشت شکلات به عنوان
جایزه برداری.
ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای
برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشه گفت: "دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت
شکلاتهاتو بردار"
دخترک پاسخ داد: "عمو! نمی‌خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی‌شه شما بهم بدین؟ "
بقال با تعجب پرسید:
چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟

و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 19:13 | نویسنده : مهدیه سعیدی |

دختركى به ميز كار پدرش نزديك مى‌شود و كنار آن مى‌ايستد.
پدر كه به سختى گرم كار و زير و رو كردن انبوهى كاغذ و نوشتن چيزهايى در تقويم خود بود، اصلا متوجه حضور دخترش نمى‌شود
تا اينكه دخترك مى‌گويد: «پدر، چه مى‌كنى؟»

و پدر پاسخ مى‌دهد: «چيزى نيست عزيزم! مشغول مرتب كردن برنامه‌هاى كاريم هستم.
اينها نام افراد مهمى هستند كه بايد در طول هفته با آنها ملاقات داشته باشم.»

دخترك پس از كمى مكث و تأمل مى‌پرسد: «پدر! آيا نام من هم در بين آنها هست؟»


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 19:11 | نویسنده : مهدیه سعیدی |

جوانان‌ نمونه‌

درطول‌ تاريخ‌ بشريت‌ با جوانان‌ نمونه‌ وبزرگوار و بافضيلتي‌ برخوردمي‌كنيم‌ كه‌ هركدام‌ از آنها الگوي‌ خوبي‌ هستند براي‌ جواني‌ كه‌مي‌خواهد به‌ سعادت‌ برسد. اينك‌ براي‌ مثال‌ به‌ چند جوان‌ نمونه‌اشاره‌ مي‌كنيم‌:

يوسف‌ زيبا و صدّيق‌!

تقدير الهي‌ بر اين‌ قرار گرفت‌ كه‌ يوسف‌ زيبا و صدّيق‌ در خانة‌ عزيزمصر زندگي‌ كند. عزيز مصر كه‌ از همان‌ لحظة‌ اول‌ سخت‌ تحت‌ تأثيراصالت‌ و نجابت‌ يوسف‌ قرار گرفته‌ و پي‌ برده‌ بود كه‌ از خانداني‌ بزرگ‌و ريشه‌ دار است‌، به‌ همسرش‌ زليخا گفت‌: «در رعايت‌ حال‌ او بكوش‌!اميد است‌ در آينده‌ بحال‌ ما ثمربخش‌ باشد، يا او را بفرزندي‌ بگيريم‌».

زليخا كه‌ زني‌ زيبا و از شكوه‌ و جلال‌ خاصي‌ برخوردار بود، بعلت‌عنين‌ بودن‌ همسرش‌ عزيز، همچنان‌ دختر مانده‌ بود! يوسف‌، نيزبسيار زيبا و درخشان‌ و با حجب‌ و حيا بود. در مدت‌ 9 سالي‌ كه‌يوسف‌ در خانة‌ عزيز مصر بسر برد، زليخا در دل‌، عاشق‌ يوسف‌ شده‌بود و در پي‌ فرصتي‌ براي‌ عملي‌ كردن‌ اين‌ عشق‌ نامقدس‌ بود!

در يكي‌ از روزها، زليخا در حالي‌ كه‌ خود را آرايش‌ و زيباتر نموده‌ بود،يوسف‌ را به‌ اطاق‌ خوابش‌ فرا خواند و هنگامي‌ كه‌ يوسف‌ پاك‌، بي‌خبر از نيت‌ زليخا، به‌ اطاق‌ او داخل‌ شد، زليخا در را بست‌ و به‌يوسف‌ گفت‌: يوسف‌! اينك‌ من‌ در اختيار توام‌! يوسف‌ وقتي‌ متوجه‌منظور او شد گفت‌: «بخدا پناه‌ مي‌برم‌! خدايي‌ كه‌ جايگاهم‌ را خوب‌قرار داد. حقيقتاً ستمكاران‌ رستگار نشوند». در اين‌ موقع‌ يوسف‌بطرف‌ در دويد تا از اطاق‌ خارج‌ شود، ولي‌ زليخا از پشت‌ پيراهن‌يوسف‌ را گرفت‌ تا او را نگاه‌ دارد، امّا پيراهن‌ پاره‌ شد و يوسف‌ ازاطاق‌ خارج‌ شد كه‌ ناگاه‌ عزيز مصر داخل‌ شد و آن‌ صحنه‌ را ديد.زليخا زرنگي‌ كرد و به‌ شوهرش‌ گفت‌: «مجازات‌ كسي‌ كه‌ نظر بد به‌زنت‌ داشته‌ باشد زندان‌ يا شكنجه‌ است‌» يوسف‌ گفت‌: او از من‌كام‌ خواست‌! عزيز مصر از پاره‌ شدن‌ پيراهن‌ يوسف‌ پي‌ به‌ ماجرا برد وبه‌ زنش‌ گفت‌: اين‌ مكر و فريب‌ شما زنان‌ است‌ و تو خطاكار بوده‌اي‌!

در هر حال‌ زليخا هر تلاشي‌ را بكار گرفت‌ تا دل‌ يوسف‌ را بد0ست‌آورد، آن‌ جوان‌ پاك‌ و طاهر تن‌ به‌ گناه‌ نداد تا اينكه‌ يوسف‌ به‌ خدايش‌عرض‌ كرد: «خدايا! زندان‌ برايم‌ از آنچه‌ اين‌ زنان‌ از من‌ مي‌خواهند،بهتر است‌!» چندي‌ بعد يوسف‌ را به‌ زندان‌ انداختند و مدت‌حداكثر 14 سال‌ و حداقل‌ (ع) سال‌ در زندان‌ بسر برد ولي‌ حاضر نشدتن‌ به‌ گناه‌ دهد و روح‌ و روان‌ خود را با شهوت‌ نامشروع‌ آلوده‌ نمايد.در مقابل‌ اين‌ تقوا و مبارزة‌ با نفس‌، خداوند به‌ يوسف‌، پادشاهي‌ وحكمت‌ عطا نمود.

داود شجاع‌ و قهرمان‌

وقتي‌ طالوت‌ پيامبر با لشگر كوچك‌ و بي‌سلاح‌ خود در مقابل‌ جالوت‌ستمكار با لشگر انبوه‌ ومسلح‌ او صف‌ ارايي‌ كردند، بسياري‌ در ذهن‌خود مي‌پنداشتند كه‌ شكست‌ طالوت‌ حتمي‌ است‌. هنگامي‌ كه‌ خودجالوت‌ كه‌ پهلواني‌ درشت‌ اندام‌ و جنگجو و مبارز بود، از صف‌لشگرش‌ بيرون‌ آمد و درمقابل‌ سپاه‌ طالوت‌ ايستاد و مبارز طلبيد،هيچيك‌ از سپاهيان‌ طالوت‌ جرعت‌ نكردند كه‌ با او مبارزه‌ تن‌ به‌ تن‌كنند! جالوت‌ مرتب‌ با صداي‌ رعد آساي‌ خود هم‌ رزم‌ مي‌طلبيد ولي‌باز كسي‌ جرعت‌ مبارزة‌ با او را پيدا نكرده‌ بود. ناگاه‌ داود جوان‌،داوطلب‌ مبارزه‌ با جالوت‌ شد! او از طالوت‌ اجازه‌ نبرد خواست‌، امّاطالوت‌ گفت‌: تو نوجواني‌! صبر كن‌ تا ديگري‌ كه‌ از تو بزرگتر و قوي‌تراست‌، به‌ جنگ‌ او برود! ولي‌ داود براي‌ جنگ‌ كردن‌ اصرار نمود واجازه‌ رفتن‌ به‌ ميدان‌ را از طالوت‌ كسب‌ كرد. بدستور طالوت‌ زره‌ برتنش‌ پوشاندند و نيزه‌ به‌ دستش‌ دادند و كلاهخود بر سرش‌ نهادند، امّاداود كه‌ تا آن‌ زمان‌ زره‌ نپوشيده‌ بود، زره‌ و كلاهخود را در آورد و به‌كناري‌ افكند و سپس‌ خم‌ شد و چند عدد سنگ‌ براي‌ فلاخن‌ خودبرداشت‌ و آمادة‌ نبرد با جالوت‌ شد.

داود در مقابل‌ قهرمان‌ دشمن‌ قرار گرفت‌. جالوت‌ با ديدن‌ او به‌ خنده‌افتاد و گفت‌: چگونه‌ جرعت‌ كردي‌ با دست‌ خالي‌ و بدون‌ لباس‌جنگي‌ به‌ جنگ‌ من‌ بيائي‌؟ داود گفت‌: لباس‌ جنگ‌ را بتو بخشيدم‌!اينك‌ با همين‌ سلاح‌ و با ايمان‌ بخداوند به‌ ميدان‌ تو آمده‌ام‌ و هم‌اكنون‌ خواهي‌ ديد كه‌ ايمان‌ بخدا چه‌ مي‌كند! سپس‌ سنگي‌ در فلاخن‌گذاشت‌ و پيشاني‌ دشمن‌ را هدف‌ گرفت‌ و چند بار آن‌ را به‌ دور سرش‌چرخاند و در حالي‌ كه‌ عضلاتش‌ فشرده‌ شده‌ بود و نيروي‌ بازويش‌جمع‌ گشته‌ بود، آن‌ را پرتاب‌ نمود! فشار دست‌ داود و پرتاب‌ سنگ‌چنان‌ قوي‌ و سريع‌ بود كه‌ پيشاني‌ جالوت‌ را شكافت‌ و خون‌ از آن‌جاري‌ شد. داود سنگ‌ دوم‌ را با همان‌ سرعت‌ و قدرت‌ پرتاب‌ كرد ومغز جالوت‌ را متلاشي‌ نمود. قهرمان‌ دشمن‌ نقش‌ برزمين‌ شد! آنگاه‌سپاه‌ طالوت‌ حمله‌ كردند و آنها را كه‌ متحيّر و مرعوب‌ شده‌ بودند،شكست‌ دادند. بعدها داود به‌ پيامبري‌ رسيد و سپس‌ نبوت‌ به‌ پسرش‌سليمان‌ منتقل‌ شد.

يحياي‌ شهيد

حضرت‌ زكريا (ع) در پيري‌ و بعد از عمري‌ در حسرت‌ فرزند،صاحب‌ پسري‌ شد كه‌ او را يحيي‌ نام‌ نهاد. يحيي‌ نوزادي‌ زيبا و خوش‌تركيب‌ بود، و در همان‌ سنين‌ بچگي‌، انديشه‌اي‌ تابناك‌ و هوشي‌سرشار و استعدادي‌ فارق‌ العاده‌ داشت‌. طبق‌ آيات‌ قرآن‌، خداوند دركودكي‌ به‌ او حكمت‌ و دانش‌ داد.

يحيي‌ از همان‌ كودكي‌ از مردم‌ كناره‌ مي‌گرفت‌ و حال‌ و هواي‌ خاصي‌داشت‌! او چنان‌ دلباختة‌ خداوند بود و چندان‌ به‌ عبادت‌ مي‌پرداخت‌و اشگ‌ مي‌ريخت‌ كه‌ رفته‌ رفته‌ بدنش‌ نحيف‌ و لاغر گرديد. او از همان‌خردسالي‌ مردم‌ را به‌ خدا دعوت‌ مي‌نمود و آنان‌ را با بيانات‌ پرشورخود، موعظه‌ مي‌كرد و از نافرماني‌ خدا برحذر مي‌داشت‌! او آنچنان‌به‌ قيامت‌ معرفت‌ داشت‌ كه‌ هرگاه‌ در مجلسي‌ سخن‌ از قيامت‌ و جهنم‌مي‌شد، تاب‌ نمي‌آورد و گاه‌ بيهوش‌ مي‌شد و گاه‌ سر به‌ بيابان‌ مي‌گذاشت‌.

پادشاه‌ زمان‌ يحيي‌ شخصي‌ بنام‌ «هيروديس‌» بود كه‌ با زني‌ بنام‌«هيروديا» ازدواج‌ كرده‌ بود. اين‌ زن‌ از شوهر سابق‌ خود دختري‌ زيبا وفتنه‌گر و دلربا داشت‌. پادشاه‌ كم‌كم‌ عاشق‌ اين‌ دختر شد و تصميم‌ به‌ارتباط‌ نامشروع‌ با او را گرفت‌. اين‌ مطلب‌ در ميان‌ مردم‌ پخش‌ شد وبگوش‌ يحيي‌ (ع) رسيد. يحيي‌ به‌ پادشاه‌ هشدار داد كه‌ اين‌ عمل‌برخلاف‌ حكم‌ تورات‌ و شرع‌ موسي‌ مي‌باشد! و بايد از مراوده‌ وازدواج‌ با اين‌ دختر كه‌ محرم‌ پادشاه‌ است‌، بپرهيزد! مخالفت‌ يحيي‌ بااين‌ مسئله‌ باعث‌ شد تا هيروديا و دخترش‌، كينة‌ يحيي‌ را به‌ دل‌ گرفتندو تصميم‌ به‌ شهيد كردن‌ او گرفتند. در موقعيتي‌ كه‌ دختر، دل‌ شاه‌ رااسير خود كرده‌ بود، حكم‌ شهادت‌ يحيي‌ را گرفتند و مأمورين‌ شاه‌ سريحيي‌ را بريدند و در ميان‌ طشتي‌ براي‌ مادر و دختر بردند! خدا درقرآن‌ بر او هم‌ در هنگام‌ ولادتش‌ و هم‌ در هنگام‌ شهادتش‌، سلام‌نموده‌ است‌.

مريم‌ پاك‌ و عابده

مريم‌ دختري‌ بود كه‌ بخاطر نذر مادرش‌، از همان‌ كودكي‌ در معبدبيت‌المقدس‌ و تحت‌ تربيت‌ حضرت‌ زكريا (ع) بزرگ‌ شد. وقتي‌ مريم‌به‌ سن‌ تكليف‌ رسيد، متوجه‌ شد كه‌ مانند ساير زنان‌ نيست‌ و عادت‌ماهانه‌ و ساير آلودگيهاي‌ زنانه‌ را ندارد. او از همان‌ اوقات‌، تمايل‌شديدي‌ به‌ عبادت‌ پروردگار داشت‌ و هميشه‌ در محراب‌ به‌ عبادت‌مشغول‌ بود. مريم‌ در اثر تقرب‌ بخدا به‌ مقامي‌ رسيد كه‌ بدون‌ واسطه‌از طرف‌ خدا براي‌ او غذاي‌ بهشتي‌ مي‌رسيد. مريم‌ هم‌ زني‌ عابده‌ بودو هم‌ صورتي‌ زيبا و اندامي‌ متناسب‌ داشت‌. طولي‌ نكشيد كه‌ مقام‌معنوي‌ او زنان‌ و مردان‌ را متوجه‌ خود نمود و همه‌ از او به‌ پارسائي‌ ونيكي‌ نام‌ مي‌بردند.

حضرت‌ مريم‌ آنقدر به‌ خدا نزديك‌ شد و او را عبادت‌ نمود كه‌فرشتگان‌ با او سخن‌ مي‌گفتند. روزي‌ كه‌ درحال‌ عبادت‌ بود، فرشتگان‌به‌ او گفتند: «اي‌ مريم‌! خداوند تورا پاك‌ و پاكيزه‌ داشت‌ و از ميان‌تمام‌ زنان‌ عصر برگزيد و برهمه‌ آنان‌ برتري‌ داد. اي‌ مريم‌! هنگامي‌كه‌ ديگران‌ نماز مي‌گذارند تو نيز نماز بخوان‌ و خدايت‌ را در قنوت‌بياد آور و براي‌ او سجده‌ و ركوع‌ نما!» و در آية‌ ديگر در بارة‌ عفت‌و دوري‌ از شهوات‌ او مي‌فرمايد: «وَ مَرْيَم‌َ ابْنَت‌َ عِمْر'ان‌ الَّتي‌ اَحْصَنَت‌فَرْجَه'ا فَنَفَخْن'ا فيه‌ِ مِن‌ْ رُوحِن'ا وَ صَدَّقَت‌ْ بِكَلِم'ات‌ِ رَبِّه'ا وَ كُتُبِه‌ِ وَ ك'انَت‌ْمِن‌َ الْق'انِتين‌». يعني‌: مريم‌ زني‌ است‌ كه‌ عورت‌ خود را از حرام‌ حفظ‌كرد و ما هم‌ از روح‌ خود در او دميديم‌. او كلمات‌ و كتابهاي‌ خدا راتصديق‌ نمود و او از قنوت‌ كنندگان‌ بود.

اين‌ چنين‌ بود كه‌ مريم‌ با عبادت‌ و دوري‌ از گناه‌ و شهوات‌، به‌ مقام‌سروري‌ زنان‌ زمان‌ خود رسيد.

مصعب‌ بن‌ عمير!

يكي‌ از اصحاب‌ جوان‌ پيغمبر اسلام‌ در ايّام‌ قبل‌ از هجرت‌، مصعب‌بن‌ عمير است‌. او بسيار زيبا و عفيف‌، بلند همّت‌ و جوانمرد بود و پدرو مادرش‌ او را دوست‌ مي‌داشتند. مصعب‌ در مكه‌ّ مورد تكريم‌ واحترام‌ عموم‌ مردم‌ بود. بهترين‌ لباسها را مي‌پوشيد و در بهترين‌ شرائط‌كمال‌ و رفاه‌ و آسايش‌ زندگي‌ مي‌كرد. امّا با بعثت‌ پيغمبر اسلام‌، اوشيفتة‌ سخنان‌ آسماني‌ پيغمبراكرم (ص) و مجذوب‌ گفتار روحاني‌ ونافذ آن‌ حضرت‌ شد و بر اثر شرفيابي‌ مكرّر و شنيدن‌ آيات‌ قرآن‌، آئين‌اسلام‌ را صميمانه‌ پذيرفت‌ و به‌ شرف‌ مسلماني‌ نائل‌ آمد.

در محيط‌ مسموم‌ و خطرناك‌ آن‌ روز و بين‌ بت‌ پرستان‌ خودسر وجنايتكار مكّه‌، پيروي‌ از رسول‌ اكرم‌ و پذيرفتن‌ آئين‌ اسلام‌ بزرگترين‌جرم‌ شناخته‌ مي‌شد. كساني‌ كه‌ به‌ پيغمبر ايمان‌ مي‌آوردند و تعاليم‌عالية‌ اسلام‌ را در كمال‌ صفا و صميميت‌ مي‌پذيرفتند، جرئت‌ اظهارنداشتند و حتي‌ المقدور ايمان‌ خود را از ديگران‌ حتّي‌ از كسان‌ وبستگان‌ خويش‌ پنهان‌ مي‌داشتند. بهمين‌ جهت‌ مصعب‌، مسلماني‌خود را به‌ كسي‌ نگفت‌ و فرائض‌ ديني‌ خويش‌ را تا آنجا كه‌ ممكن‌ بوددرخفا انجام‌ مي‌داد.

روزي‌ عثمان‌ بن‌ طلحه‌ او را در حال‌ نماز ديد و فهميد كه‌ او مسلمان‌شده‌ است‌. اين‌ خبر را به‌ مادر مصعب‌ داد و طولي‌ نكشيد كه‌ خبر به‌گوش‌ ديگران‌ رسيد و همه‌ جا صحبت‌ از مسلمان‌ شدن‌ مصعب‌ به‌ميان‌ مي‌آمد. مادر مصعب‌ وبقيه‌ بستگان‌ او وارد عمل‌ شدند و او را درخانه‌ زنداني‌ نمودند، تا شايد او دست‌ از اسلام‌ و پيغمبر بردارد. ولي‌او مقاومت‌ كرد و بنابر قولي‌ در ايام‌ زنداني‌ شدن‌، آيات‌ زيادي‌ از قرآن‌را حفظ‌ نمود. در هر حال‌ بعد از مدتي‌ از زندان‌ نجات‌ يافت‌ و جزءياران‌ نزديك‌ حضرت‌ شد.

روزي‌ دو نفر از محترمين‌ مدينه‌ و از قبيلة‌ خزرج‌ بنامهاي‌ اسعد بن‌زراره‌ و ذكوان‌ بن‌ عبد قيس‌ نزد پيغمبر آمدند و بعد از مسلمان‌ شدن‌،تقاضا كردند كه‌ حضرت‌ شخصي‌ را به‌ نمايندگي‌ از خود به‌ مدينه‌بفرستد تا قرآن‌ را به‌ مردم‌ آموخته‌ و آنان‌ را به‌ آئين‌ اسلام‌ دعوت‌ نمايد.

اين‌ اولين‌ بار بود كه‌ شهر بزرگ‌ و پراختلافي‌ مثل‌ مدينه‌ در خواست‌نماينده‌ كرده‌ بودند. و اولين‌ بار است‌ كه‌ حضرت‌ مي‌خواهد شخصي‌را به‌ نمايندگي‌ از طرف‌ خود به‌ شهري‌ بفرستد. پيشواي‌ اسلام‌ از ميان‌همة‌ مسلمانان‌ سالخورده‌ و جوان‌ و از بين‌ تمام‌ اصحاب‌ و ياران‌ خود،مصعب‌ بن‌ عمير جوان‌ را به‌ نمايندگي‌ خود برگزيد و او را براي‌ انجام‌آن‌ مأموريت‌ مهم‌ به‌ مدينه‌ فرستاد.

پیغمبر (ص) در هنگام‌ اعزام‌ مصعب‌ جوان‌ به‌ مدينه‌ فرمود:

مصعب‌ به‌ مدينه‌ رفت‌ و با نيروي‌ ايمان‌ و شور و شوق‌ جواني‌ كار خودرا آغاز كرد و او با تلاوت‌ آيات‌ قران‌ و گفتار آتشين‌ در سخنرانيها واخلاق‌ اسلامي‌ توانست‌ عدة‌ زيادي‌ را مسلمان‌ كند. او اولين‌ شخصي‌است‌ كه‌ در مدينه‌ اقامة‌ جمعه‌ كرد و شخصيتهايي‌ مانند سعد بن‌ معاذو اسيد بن‌ خضير بدست‌ او مسلمان‌ شدند.

مصعب‌ در جنگ‌ بدر همراه‌ رسولخدا بود و عاقبت‌ در جنگ‌ احدبشرف‌ شهادت‌ نائل‌ آمد.

عبداللّه‌ بن‌ مسعود

او ششمين‌ شخصي‌ بود كه‌ مسلمان‌ شد و يكي‌ از مسلمانان‌ ثابت‌ قدم‌و دانشمند گرديد. عبدالّله‌ نزد پيامبر قرآن‌ را مي‌آموخت‌ و يكي‌ ازنويسندگان‌ وحي‌ بود.

روزي‌ عده‌اي‌ از مسلمانان‌ دور هم‌ جمع‌ شده‌ بودند كه‌ صحبت‌ از اين‌بميان‌ آمد كه‌ تابحال‌ غير از پيامبر (ص)، كسي‌ جرعت‌ تلاوت‌ قرآن‌ باصداي‌ بلند در بين‌ مشركين‌ را پيدا نكرده‌ است‌. عبداللّه‌ اعلام‌ آمادگي‌كرد تا اين‌ كار را انجام‌ دهد! مسلمانان‌ به‌ او گفتند: تو عشيره‌اي‌ نداري‌تا از تو دفاع‌ كنند. بگذار كسي‌ اين‌ كار را بكند كه‌ در صورت‌ خطر ،از اوحمايت‌ شود. عبداللّه‌ گفت‌: من‌ مي‌روم‌ و پشتيبان‌ من‌ خداست‌!

فرداي‌ آن‌ روز در حالي‌ كه‌ سران‌ مشركين‌ در كنار كعبه‌ بودند، عبداللّه‌آمد و در كنار مقام‌ ابراهيم‌ و در مقابل‌ مشركين‌، با صداي‌ بلند مشغول‌تلاوت‌ آيات‌ قرآن‌ شد! «بِسْم‌ِ اللّ'ه‌ِ الرَّحْم'ن‌ِ الرَّحيم‌ اَلرَّحْم'ن‌ عَلَّم‌َالْقُرآن‌ ...» مشركين‌ با شنيدن‌ آيات‌ قرآن‌، از اينكه‌ جواني‌ مانند عبداللّه‌اين‌ چنين‌ جرعت‌ پيدا كرده‌، خشمگين‌ شدند و بطرف‌ او هجوم‌آوردند و او را كه‌ همچنان‌ و بدون‌ ترس‌، مشغول‌ تلاوت‌ بود، زيرضربات‌ خود گرفتند! امّا عبداللّه‌ كه‌ جواني‌ لاغر و كوتاه‌ اندام‌ بود،دست‌ برنداشت‌ و بقدر لازم‌ قرآن‌ خواند. سپس‌ خود را نجات‌ داد ونزد مسلمانان‌ بازگشت‌. وقتي‌ مسلمانان‌ او را با صورتي‌ مجروح‌ديدند، گفتند: ما از همين‌ مي‌ترسيديم‌! عبداللّه‌ گفت‌: نه‌، چيز مهمي‌نيست‌! اگر بخواهيد فردا نيز براي‌ تلاوت‌ مي‌روم‌! مسلمانان‌ گفتند: نه‌!كافي‌ است‌. آنچه‌ آنها نمي‌خواستند را بگوش‌ آنان‌ رساندي‌!

بعدها او به‌ حبشه‌ رفت‌. سپس‌ به‌ مدينه‌ آمد و در جنگها در كنار پيامبربود. او بود كه‌ سر دشمن‌ بزرگ‌ اسلام‌ يعني‌ ابوجهل‌ را جدا كرد و براي‌پيامبر برد و پيامبر (ص) مژدة‌ بهشت‌ را به‌ او داد.

عتاب‌ بن‌ اُسيد

پس‌ از فتح‌ مكّه‌ بدست‌ مسلمين‌، طولي‌ نكشيد كه‌ جنگ‌ حُنين‌ پيش‌آمد. ناچار بايد رسول‌ اكرم‌ و سربازانش‌ از مكّه‌ خارج‌ شوند و به‌ جبهة‌جنگ‌ بروند. از طرفي‌ لازم‌ بود براي‌ تنظيم‌ امور اداري‌ آن‌ شهر كه‌بتازگي‌ از دست‌ مشركين‌ خارج‌ شده‌، فرماندار لايق‌ و مدبّري‌ تعيين‌شود كه‌ در كمال‌ شايستگي‌ بكارهاي‌ مردم‌ رسيدگي‌ كند و بعلاوه‌ ازبي‌نظمي‌هائي‌ كه‌ ممكن‌ است‌ دشمنان‌ بوجود آورند، جلوگيري‌نمايد.

پيشواي‌ اسلام‌ از بين‌ تمام‌ مسلمين‌، جوان‌ بيست‌ و يك‌ ساله‌اي‌ را بنام‌«عتاب‌ بن‌ اسيد» براي‌ آن‌ مقام‌ بزرگ‌ برگزيد و بنام‌ وي‌ فرمان‌ صادركرد. و به‌ او دستور داد كه‌ امامت‌ جماعت‌ مردم‌ را بعهده‌ بگيرد.حضرت‌ به‌ او فرمود: آيا ميداني‌ تو را به‌ چه‌ مقامي‌ برگزيده‌ام‌؟ تو راحاكم‌ و امير اهل‌ حرم‌ خدا و ساكنين‌ مكه‌ كرده‌ام‌. و اگر بين‌ مسلمين‌كسي‌ از تو براي‌ اين‌ مقام‌ شايسته‌تر بود، او را انتخاب‌ مي‌نمودم‌. اواولين‌ كسي‌ بود كه‌ بعد از فتح‌ مكه‌ در آن‌ شهر نماز جماعت‌ اقامه‌نمود.

انتصاب‌ يك‌ جوان‌ بيست‌ و يك‌ ساله‌ به‌ اين‌ مقام‌ باعث‌ رنجش‌خيلي‌ها شد! عده‌اي‌ زبان‌ به‌ شكايت‌ گشودند و گفتند: رسول‌اكرم (ص) دوست‌ دارد ما حقير و پست‌ باشيم‌! به‌ همين‌ جهت‌ جوان‌نورسي‌ را بر مشايخ‌ عرب‌ و بزرگان‌ حرم‌، امير و فرمانروا كرده‌ است‌!

وقتي‌ اين‌ سخنان‌ به‌ گوش‌ پيامبر كه‌ خارج‌ از مكه‌ بود رسيد، نامه‌اي‌ به‌اهل‌ مكه‌ نوشت‌ و در كمال‌ صراحت‌ به‌ لياقت‌ و كارداني‌ عتاب‌ بن‌اسيد اشاره‌ نمود و تأكيد كرد كه‌ همة‌ مردم‌ موظفند از اوامر وي‌اطاعت‌ كنند و دستورهاي‌ او را بكار بندند. در آخر نامه‌ اين‌ جملة‌بسيار زيبا را نوشت‌: «وَ لا' يَحْتَج‌ّ مُحَتَج‌ٌ مِنْكُم‌ في‌ مُخ'الَفَتِه‌ِ بِصِغَرِ سِنِّه‌ِ!فَلَيْس‌َ الاَْكْبَرُ هُوَ الاَفْضَل‌ بَل‌ِ الاَفْضَل‌ُ هُوَ الاَكْبَر!» يعني‌: كسي‌ كوچكي‌ سن‌او را دليل‌ ناكار آمد بودنش‌ نياورد كه‌ بزرگتر برتر نيست‌! بلكه‌ برتربزرگتر است‌!

عتاب‌ تا آخر عمر پيغمبر اكرم (ص) فرماندار مكه‌ بود و خدمات‌درخشاني‌ را انجام‌ داد.

اسامة‌ بن‌ زيد

پيغمبر اكرم (ص) در روزهاي‌ آخر زندگي‌ خود، مسلمين‌ را براي‌جنگ‌ باكشور نيرومند روم‌ بسيج‌ كرد. تمام‌ افسران‌ ارشد و اُمراءارتش‌، كلية‌ بزرگان‌ مهاجرين‌ و انصار، همة‌ شيوخ‌ عرب‌ و رجال‌ باشخصيت‌ در اين‌ لشگر عظيم‌ بودند. يك‌ روز حضرت‌ براي‌ باز ديد ازلشگر خارج‌ شد و مشاهده‌ كرد كه‌ همة‌ بزرگان‌ مهاجر و انصار از قبيل‌ابوبكر و عمر و سعد بن‌ ابي‌ وقاص‌ و سعد بن‌ زيد و ابوعبيده‌ و قتادة‌ وبقيه‌ حاضرند. بدون‌ ترديد فرماندهي‌ چنين‌ سپاه‌ عظيمي‌ فوق‌ العاده‌و مهم‌ است‌ و حتما بايد لايق‌ترين‌ افسر از طرف‌ پيشواي‌ اسلام‌ براي‌آن‌ مقام‌ مهم‌ برگزيده‌ شود. رسول‌ اكرم (ص) اسامه‌ را كه‌ 18 ساله‌ بوداحضار كرد و پرچم‌ فرماندهي‌ را با دست‌ خود بست‌ واو را به‌فرماندهي‌ برگزيد! و اين‌ موضوع‌ از نظر تاريخ‌ نظامي‌ كم‌نظير بلكه‌بي‌نظير است‌.

اين‌ انتصاب‌ باعث‌ حيرت‌ و اعتراض‌ خيلي‌ها شد! و مي‌گفتند: اين‌جوان‌ نبايد فرمانده‌ مهاجرين‌ سابقه‌دار و پيش‌ كسوت‌ باشد؟

وقتي‌ خبر به‌ حضرت‌ رسيد، پيامبر خيلي‌ ناراحت‌ شد و بر منبر رفت‌و فرمود: اي‌ مردم‌! اين‌ چه‌ حرفي‌ است‌ كه‌ در بارة‌ فرماندهي‌ اسامه‌زده‌ايد؟ بخداوند بزرگ‌ قسم‌ ياد مي‌كنم‌ كه‌ ديروز زيد بن‌ حارثه‌ براي‌فرماندهي‌ لشگر (درجنگ‌ موته‌) مناسب‌ بود و امروز پسرش‌ اسامه‌!

از اين‌ سه‌ نمونه‌ متوجه‌ مي‌شويم‌ كه‌ ارزش‌ نسل‌ جوان‌ در مكتب‌اسلام‌، همواره‌ مورد توجه‌ بوده‌ است‌. اگر دنياي‌ امروز بفكر افتاده‌ تاجوان‌ جوان‌! كند و آنان‌ را مورد توجه‌ و نظر قرار دهد، چهارده‌ قرن‌پيش‌ اسلام‌، به‌ اين‌ كار اساسي‌ دست‌ زد و امور جوانان‌ را مورد توجه‌قرار داد.

حضرت‌ علي‌ّ اكبر

او يكي‌ از زيباترين‌ چهره‌ هاي‌ خاندان‌ نبوت‌ است‌. جواني‌ رشيد،خوش‌ سيما، برازنده‌ كه‌ در هنگام‌ نبرد كربلا، 18 ساله‌ بوده‌ است‌. اوفرزند حسين‌ (ع) ، قهرمان‌ تاريخ‌ اسلام‌ و زنده‌ كنندة‌ دين‌ مي‌باشد.علي‌ّ اكبر آنچنان‌ كاردان‌ و لايق‌ و شبيه‌ به‌ پيامبر (ص) بود كه‌ روزي‌معاويه‌ گفت‌: اگر قرار باشد خلافت‌ در بني‌ هاشم‌ قرار گيرد، شايسته‌ترين‌ فرد، علي‌ اكبر است‌! او در نبرد نا برابر كربلا،از دين‌ و ولايت‌ دفاع‌نمود و با هزاران‌ نفر به‌ جنگ‌ پرداخت‌ و دهها نفر از دشمن‌ را بخاك‌انداخت‌ و چنان‌ جنگي‌ كرد كه‌ در تاريخ‌ آمده‌ است‌: آنچنان‌ از كشته‌دشمن‌، پشته‌ ساخت‌ كه‌ صداي‌ ضجّه‌ و شيون‌ از دشمن‌ بلند شد!

عاقبت‌ دشمن‌ با خيل‌ سواران‌ خود، او را شهيد نمودند. و او هم‌ باخون‌ خودش‌، حماسة‌ كربلائيان‌ را جاودانه‌تر نمود.

حضرت‌ ابوالفضل‌ العبّاس‌

شخصيت‌ ابوالفضل‌ (ع) آنچنان‌ مردم‌ دوستدار ولايت‌ را تحت‌ تأثيرقرار داده‌ كه‌ دربين‌ شهداي‌ كربلا، ارادت‌ خاصي‌ به‌ او وجود دارد. حتي‌ مردم‌عراق‌ هم‌ ،علاقة‌ خاصي‌ به‌ عباس‌ علمدار درخود احساس‌ مي‌كند.

با اينكه‌ دشمن‌ براي‌ او امان‌ نامه‌ آورد تا او و برادرانش‌، جان‌ سالم‌ ازصحنة‌ كربلا بدر برند، ولي‌ او با وفاداري‌ و اطاعت‌ از ولايتي‌ كه‌ در دل‌داشت‌، ماند و تا آخرين‌ لحظة‌ زندگي‌ خود از امامت‌ دفاع‌ نمود. اوآنچنان‌ شجاع‌ بود كه‌ وقتي‌ براي‌ آوردن‌ آب‌ به‌ طرف‌ فرات‌ رفت‌،نگهبانان‌ فرات‌ را كه‌ بيش‌ از چهارهزار نفر بودند، پراكنده‌ نمود. عباس‌با اينكه‌ بسيار تشنه‌ بود، ولي‌ بياد حسين‌ تشنه‌ لب‌ آب‌ فرات‌ نخورد!او تا دست‌ دربدن‌ داشت‌، دشمن‌ جرعت‌ نزديك‌ شدن‌ به‌ وي‌ را پيداننمود. وقتي‌ بطور ناجوانمردانه‌، دست‌ راستش‌ را قطع‌ كردند،صدازد:

وَ اللّ'ه‌ اِن‌ْ قَطَعْتُم‌ يَميني‌ اءنّي‌ اُح'امي‌ اَبَداً عَن‌ْ ديني‌

بخدا اگر دست‌ راستم‌ را قطع‌ كرديد، من‌ دست‌ از حمايت‌ دينم‌ برنمي‌دارم‌.

او رجز مي‌خواند و مي‌گفت‌ كه‌ از مرگ‌ هراسي‌ ندارد. و جانش‌ فداي‌حسين‌ باد!

در هر حال‌ دشمن‌ او را بشهادت‌ رساند، امّانام‌ و ياد و جانفشاني‌ او درراه‌ دين‌ و ولايت‌ تا ابد زنده‌ خواهد بود.


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:, | 19:11 | نویسنده : مهدیه سعیدی |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.